معنی یابنده علمی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

یابنده

یابنده. [ب َ دَ / دِ] (نف) پیداکننده. واجد. که یابد. ج، یابندگان. مرخم یابنده، «یاب » است که در ترکیب باکلمات دیگر بکار رود. رجوع به یاب شود:
به هر زیر برگی شتابنده ای است
به هر منزلی راه یابنده ای است.
نظامی.
یابنده ٔ فتح کان جزع دید
بخشود و گناهشان ببخشید.
نظامی.
چنین زد مثل شاه گویندگان
که جویندگانند یابندگان.
نظامی.
سایه ٔ حق بر سر بنده بود
عاقبت جوینده یابنده بود.
مولوی.
جست او را تا ز جان بنده بود
لاجرم جوینده یابنده بود.
مولوی.
- امثال:
جوینده یابنده است.


هوش یابنده

هوش یابنده. [ب َ دَ / دِ] (نف مرکب) بازیابنده ٔ هوش. به هوش آینده:
چون ز ریحان روز تابنده
شد دگر بار هوش یابنده.
نظامی.


راه یابنده

راه یابنده. [ب َ دَ / دِ] (نف مرکب) پیداکننده ٔ راه. راه یاب:
بهر زیر برگی شتابنده ایست
بهر منزلی راه یابنده ایست.
نظامی.
|| درآینده. داخل شونده. واردشونده.


روان یابنده

روان یابنده. [رَ ب َ دَ / دِ] (نف مرکب) نفس ناطقه. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس).


علمی

علمی. [ع ِ] (ع ص نسبی) منسوب به علم. (ناظم الاطباء). رجوع به علم شود. || مقابل عملی.

فرهنگ معین

یابنده

دریابنده، درک کننده، پیدا کننده. [خوانش: (بَ د) (اِفا.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

یابنده

پیدا کننده، واجد


علمی

دانشیک (صفت) منسوب به علم دانشی: کار علمی.


راه یابنده

پیدا کننده راه، راه یاب

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

یابنده

پیداکننده،

فارسی به عربی

علمی

علمی

عربی به فارسی

علمی

وابسته بعلم , طالب علم , علمی

معادل ابجد

یابنده علمی

222

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری